سرخط خبرها

وقتی زوج دوچرخه‌سوار راکبان طبیعت می شوند | لذت سفر پاک

  • کد خبر: ۴۴۴۸۵
  • ۰۵ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۹
وقتی زوج دوچرخه‌سوار راکبان طبیعت می شوند |  لذت سفر پاک
زوج دوچرخه‌سوار محله بهاران در مشهد از سفرهایشان به دور دنیا روایت می‌کنند.
محبوبه فرامرزی | شهرآرانیوز؛ برای برخی از ما آدم‌ها گاهی جرقه‌ای کافی است و گاه یک تکان بزرگ هم تأثیری روی زندگی‌مان ندارد. شراره و سعید زوجی هستند که جرقه‌ای زندگی‌شان را زیر و رو کرد. این زن و شوهر جوان چندسالی است نه تنها از دوچرخه به عنوان وسیله نقیله‌شان استفاده می‌کنند، بلکه به چند کشور دنیا با دوچرخه سفر کرده‌اند.
 
این زوج جوان هر دو در شهرداری مشهد شاغل هستند. وقتی با آن‌ها که در محله بهاران زندگی می‌کنند تماس می‌گیرم مشتاقانه پیشنهادم را برای مصاحبه می‌پذیرند. قرارمان می‌شود عصر آخرین روز تابستان در تحریریه شهرآرا.

شیطنت‌های کودکانه و علاقه به دوچرخه

شراره پزند نیک، متولد ۶۸ است. او یک خواهر و یک برادر دارد. پدرش بازنشسته نیروی انتظامی است و یکی از رستوران‌داران مشهد است. در واقع به گفته شراره علت نام فامیلیشان شغل پدربزرگ پدری در زمینه پخت و پز و رستوران‌داری است. او و برادرش با هم یک سال فاصله سنی دارند و همین باعث می‌شود همه کودکی شراره در کوچه و سوار دوچرخه بگذرد: «از بچگی قد بلندی داشتم و دوچرخه بزرگ‌تر از سنم سوار می‌شدم. علاقه برادرم به دوچرخه باعث شد من هم پابه پایش رکاب بزنم. حدود ۹ ساله بودم که با برادرم در کوچه بازی می‌کردیم سرعتمان زیاد بود و به اطراف هم توجهی نداشتیم خودرویی با سرعت از روبه رو آمد و من با آن خودرو تصادف کردم.» پای شراره پزند سر این ماجرا می‌شکند؛ اما این تصادف هم باعث نمی‌شود خانواده مانع دوچرخه سوار شدنش شوند: «نه خودم ترسیدم و نه خانواده مانعم شدند حتی دوچرخه مناسب‌تری برایم تهیه کردند؛ اما کم کم بزرگ‌تر که شدم فهمیدم دختر نوجوان جایش در کوچه نیست. خجالت می‌کشیدم و عرف هم اجازه نمی‌داد. به همین دلیل دوچرخه‌ام کنار حیاط خاک می‌خورد.»
سر شراره به درس و مشق گرم می‌شود و دوچرخه را کنار می‌گذارد. این ماجرا تا وقتی ازدواج می‌کند ادامه دارد.

بار اول با سر توی جوی افتادم

سعید واحدیان همسر شراره پزنده هم متولد ۶۸ است. پدرش بازنشسته یکی از سازمان‌هاست و مادرش خانه‌دار. او در کودکی به جای فوتبال و دویدن دنبال توپ، دوچرخه را انتخاب می‌کند: «اولین دوچرخه‌ای که پدرم برایم خرید چینی بود بار اولی که سوارش شدم توی جوی افتادم. پنج سالم بود و هنوز درست نمی‌توانستم از دوچرخه استفاده کنم؛ اما طولی نکشید که در کوچه با پسر‌های همسایه مسابقه می‌دادم و تفریحم دوچرخه‌سواری شد. به سن مدرسه که رسیدم خانواده را راضی کردم که به جای هزینه سرویس مدرسه دوچرخه‌ام را ارتقا بدهند و با این وسیله به مدرسه بروم. تا پایان دوره راهنمایی هم با دوچرخه به مدرسه می‌رفتم. از آن دوره تا زمانی که ازدواج کردم دیگر سوار دوچرخه نشدم.»

روز آشنایی و استرس مصاحبه کاری

شراره مدرک کارشناسی ارشد طراحی شهری و سعید مدرک کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی دارد. هر دوی آن‌ها برای پیوستن به گروه مشاوران جوان پشت در اتاق جذب منتظر بودند تا مصاحبه دهند. شراره ماجرای آشنایی‌اش با همسرش را این‌طور توضیح می‌دهد: «هر دو پشت در اتاق منتظر بودیم که صدایمان بزنند. هر دویمان هم استرس داشتیم سر حرفمان باز شد و از همدیگر درباره احتمال اینکه چه سؤالاتی از ما بپرسند صحبت می‌کردیم. تقدیر این بود که هر دویمان پذیرفته شویم یعنی تاریخ جذبمان یک روز است. آن روز گذشت. سعید در منطقه ۵ به عنوان مشاور جوان مشغول به کار شد و من در خدمات شهری، اما هر هفته در جلسه‌های مشترک گروه مشاوران جوان همدیگر را می‌دیدیم. این ملاقات‌های هفتگی باعث شد به هم علاقه‌مند شویم و دقیق ۶ ماه بعد از روز اول آشنایی با هم ازدواج کردیم.» سال ۹۳ این زوج زندگی مشترکشان را شروع می‌کنند و زیر یک سقف می‌روند.

ماجرای دوچرخه‌های آنتیک

آن‌ها در نمایشگاه گل و گیاه سال ۹۵ غرفه داشتند. برای تزئین غرفه، دوچرخه آنتیکی می‌خرند و گوشه غرفه می‌گذارند. شراره جریان را این‌طور تعریف می‌کند: «بعد از پایان نمایشگاه می‌خواستیم دوچرخه را به خانه ببریم من با خودرو و همسرم با دوچرخه به خانه رفتیم. دوچرخه حس خوبی به ما داد. یکی از همکارانمان دوچرخه آنتیکی داشت. او آن را به ما هدیه داد و بعد هر دویمان دوچرخه داشتیم. از آن روز برای رفت و آمد و حتی مسیر‌های دوری مانند رفتن به حرم و... از این دوچرخه‌های آنتیک استفاده می‌کردیم.»
وقتی از برخورد مردم می‌پرسم سعید می‌گوید: «دوچرخه من سایزش بزرگ‌تر بود؛ اما رنگش صورتی و دوچرخه شراره کوچک‌تر بود و قرمز. مردم مدام از ما می‌پرسیدند چرا دوچرخه شما رنگش صورتی است؟ اما در کل برای مردم جالب بود که با این دوچرخه‌های بی‌دنده و قدیمی رفت و آمد می‌کنیم.»
دوچرخه پایش به زندگی سعید و شراره باز می‌شود و این برایشان آغاز یک تحول بود طوری که شراره می‌گوید: «تصمیم گرفتیم بیشتر از دوچرخه استفاده کنیم طوری که افطار‌های ماه رمضان از خانه بیرون می‌زدیم و سحر برمی‌گشتیم. حال و هوایمان تغییر کرده بود و از رکاب زدن کنار هم لذت می‌بردیم.»

گرانی؛ این معضل تکراری

آن‌ها با گروه‌های مختلف دوچرخه‌سوار مشهدی آشنا می‌شوند و به طبیعت‌گردی روی می‌آورند. با تجربیات دوچرخه‌سواران دیگر آشنا شدند و با سبک زندگی این ورزشکاران خو گرفتند. بعد از آن به فکر بهبود کیفیت دوچرخه‌شان افتادند. سعید در این‌باره می‌گوید: «مرحله اول دوچرخه ۴۵۰ هزار تومانی خریدیم بعد ۸۰۰ هزار تومانی، سال گذشته هم هر کدام از ما دوچرخه‌ای به مبلغ ۱۱ میلیون تومان خریدیم؛ البته الان قیمت دوچرخه‌هایمان به ۴۵ میلیون تومان رسیده است.» این زوج از گران شدن قیمت دوچرخه‌ها گلایه دارند. سعید معتقد است: «این افزایش قیمت دوچرخه برای ورزشکاران گران تمام می‌شود طوری که حتی بعضی از دوچرخه‌سواران هزینه تعویض زنجیر دوچرخه‌هایشان را ندارند. چرا باید یک دوچرخه معمولی در بازار بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون تومان قیمت داشته باشد چرا باید یک دوچرخه تا ۱۰۰ میلیون قیمت بخورد؟»

سفر به جنوب

شراره و سعید تا سال ۹۷ در اردو‌های استان شرکت و تجربیات بیشتری در حوزه سفر کسب می‌کنند. بعد از کسب این تجربیات تصمیم می‌گیرند به سفر طولانی‌تری بروند. ماجرایی که می‌خوانید بخشی از صحبت‌های شراره است: «در یکی از گروه‌های دوچرخه‌سواری قرار گذاشتند که با هم به جنوب سفر کنند ما هم دلمان می‌خواست برای تجربه سفر اول با دوچرخه با آن‌ها همراه شویم؛ اما ترسیدیم امکانات لازم را نداشته باشیم یا آن‌ها حرفه‌ای‌تر باشند و ما از گروه عقب بمانیم؛ البته در سفر به همین گروه برخوردیم و متوجه شدیم اعتماد به نفسمان پایین بوده والا ما از آن‌ها عقب نیفتادیم که هیچ حتی آن‌ها مسیر طولانی‌ای را با خودرو طی کردند و ما با دوچرخه رکاب می‌زدیم.»
ادامه صحبت‌های شراره را سعید دنبال می‌کند: «من و شراره دوچرخه‌ها را سوار اتوبوس کردیم و به بندرعباس رفتیم. طی دو هفته تمامی دور جزیره‌ها را با دوچرخه رکاب زدیم. در جزیره هنگام دو شبی را با گروهی سرکردیم که آدم‌های خاصی بودند. آن‌ها با کمترین امکانات در طبیعت زندگی می‌کردند. این افراد در طول سال تنها از یکی دو دست لباس استفاده می‌کردند. آنجا بود که با خودمان فکر کردیم می‌شود ساده‌تر زندگی کرد. اگر یک هفته یک مدل لباس بپوشیم طوری نمی‌شود. اگر تلفن همراه و برق نباشد اتفاقی نمی‌افتد و ... در جزیره هنگام اتفاق دیگری هم افتاد. در این جزیره حسابی سرما خورده بودم به مرکز بهداشت جزیره رفتم. دکتر کشیکی در آنجا حضور داشت که طرحش را می‌گذراند. او کتابی را در آورد و شروع به نوشتن دارو از روی کتاب پزشکی‌اش کرد. نسخه را قبول نکردم و خودم از داروخانه آنتی بیوتیک و مسکن گرفتم و راهمان را ادامه دادیم؛ اما خیلی دلم به حال مردمی که با کمترین امکانات در آنجا زندگی می‌کنند سوخت.»
این زوج دوچرخه‌سوار دور رینگ جزیره قشم را به طول ۵۵۰ کیلومتر رکاب زدند. شراره از نبود حاشیه در جاده‌های قشم گلایه می‌کند و می‌گوید: «در بخشی از جاده، حاشیه مناسبی برای حرکت دوچرخه‌ها نبود یکی دو بار به دلیل سرعت خودرو‌ها و باد ناشی از آن زمین خوردیم؛ اما باز هم تجربه خوبی بود.»

چشم‌ها را باید شست

این سفر دوهفته‌ای برای زن و شوهر گفت‌وگوی ما نگاهی نو را به همراه داشت طوری که سعید می‌گوید: «معمولا زن و شوهر‌ها اوایل زندگی اختلاف سلیقه دارند. ما هم داشتیم؛ اما بعد از این سفر با دوچرخه، مدل اختلاف سلایقمان تغییر کرد معمولا بحث سر دوچرخه و سفر و... بود. دیگر تجملاتی در کار نبود.» شراره بقیه حرف‌های شوهرش را تکمیل می‌کند: «می‌خواستیم کابینت‌ها را عوض کنیم و تغییراتی به دکور خانه بدهیم با این سفر کلا تصمیممان عوض شد. انگار در این سفر دوباره هم را شناختیم. با هم به این نتیجه رسیدیم که به جای خرج‌های الکی و ظاهری به سفر و دیدن دنیا فکر کنیم دوچرخه‌هایمان را ارتقا بدهیم و امکانات سفرمان را تکمیل کنیم.»
 
بعد از برگشتن از سفر این زوج دوچرخه‌سوار به نواقص سفر و مشکلاتی که برایشان پیش آمد فکر کردند و امکانات لازم را برای سفر بعدی فراهم کردند. شراره درباره این بخش از ماجرا می‌گوید: «خورجین دوچرخه‌مان ضدآب نبود لباس زیادی به همراه داشتیم که بارمان را سنگین کرده بود و... به این نتیجه رسیدیم که در سفر بعدی این نواقص را رفع کنیم. دوچرخه‌های ما در هر سفر ۳۰ کیلو بار را حمل می‌کند برای اینکه بارمان سنگین‌تر نشود چادر معمولی را کنار گذاشتیم و به جایش چادر کم حجم و سبک خریدیم. ما در سفر‌ها غذایمان را خودمان تهیه می‌کنیم. گاز کوچکی به همراه داریم و مواد غذایی سبکی را حمل می‌کنیم. در این زمینه هم امکاناتمان را تکمیل کردیم.»

به شرکت در مسابقات فکر نکردیم

مهارت آن‌ها در رکاب زدن آن‌قدر‌ها بود که به فکر دوچرخه‌سواری حرفه‌ای و شرکت در مسابقات بیفتند؛ اما این زوج هدفشان چیز دیگری بود طوری که شراره می‌گوید آن‌ها هیچ وقت به فکر شرکت در مسابقات نبودند، چون هدفشان لذت بردن از طبیعت و سفر با دوچرخه بود نه چیز دیگر. آن‌ها گاه در سفر در یک روز بیشتر از حد نرمال رکاب می‌زدند و گاه فارغ از هر فکر و خیالی ۳۰ کیلومتر راه را هم رکاب نمی‌زدند؛ بلکه بیشتر تمرکزشان استفاده از مناظر طبیعت و لذت بردن از سفر بوده و هست.

سفر به گرجستان و ترکیه

به شراره و سعید پیشنهاد می‌شود با دوچرخه به خارج از کشور سفر کنند و این مدل از سفر را نیز تجربه کنند. رفقایی که در این‌باره تجربه داشتند پیشنهاد دادند آن‌ها به ترکیه و گرجستان سفر کنند، چون مناظر بکر و زیبایی دارد. آن‌ها نیز عازم سفر به این دو کشور می‌شوند. سعید این‌طور توضیح می‌دهد: «بنا بود دوچرخه‌ها را سوار هواپیما کنیم و هوایی به گرجستان برویم؛ اما همان موقع گرجستان درگیری‌های داخلی داشت و به دلیل همین شلوغی‌ها ایرانی‌ها را به کشورشان راه نمی‌دادند، ترسیدیم ما را از فرودگاه برگردانند برای همین به فکر سفر زمینی افتادیم. دوچرخه‌ها را سوار خودرویمان کردیم و به تهران رفتیم. آنجا خودرو‌ها را در پارکینگ ترمینال گذاشتیم و به مقصد تفلیس گرجستان سوار اتوبوس شدیم.۲۴ ساعت طول کشید تا به مقصد برسیم. قبل از اینکه عازم سفر شویم اینترنتی اتاق رزرو کردیم. دو روز در تفلیس ماندیم و بعد با دوچرخه به سمت شهر باتومی رکاب زدیم. از تفلیس که خارج شدیم مسیر جاده‌ای آباد نبود و فاصله شهر‌ها از هم زیاد بود. آبی که به همراه داشتیم تمام شد هوا گرم بود و آفتاب مستقیم می‌زد. هر چه برای خودرو‌های اتوبان دست تکان می‌دادیم تا کمکمان کنند و کمی آب به ما بدهند هیچ کدامشان توجه نمی‌کردند. آنجا بود که فهمیدیم مردم گرجستان با مردم مهربان ما خیلی فرق می‌کنند.»
 
۱۰۰ کیلومتر از مسیر اتوبان حاشیه مناسبی برای رکاب زدن نداشت و این زوج دوچرخه سوار تصمیم گرفتند این مسافت را با اتوبوس طی کنند و به باتومی بروند. بعد از مدتی اقامت در باتومی آن‌ها به سمت ترکیه به راه افتادند. شراره پزنده درباره این قسمت از سفرشان می‌گوید: «از باتومی تا ترکیه یکی از زیباترین مناظر طبیعت را دارد. یک طرف کوه و سمت دیگر دریای سیاه، هوای ابری و مرغ‌های دریایی همه و همه منظره‌ای را ایجاد می‌کند که هنوز هم دلمان می‌خواهد دوباره این مسیر را رکاب بزنیم.»
 
سعید رسیدن به ترکیه را این‌طور توصیف می‌کند: «مردم ترکیه مانند مردم ایران خونگرم و میهمان‌نوازند. وارد هر روستا و شهری که می‌شدیم با ما احوال‌پرسی گرمی می‌کردند برایمان چای و غذا می‌آوردند با اصرار ما را به خانه‌هایشان دعوت می‌کردند. در تمام مدتی که در ترکیه بودیم کمتر غذا درست کردیم، چون مدام میهمانمان می‌کردند. حتی در دوسه مورد ما را شب در خانه‌هایشان نگه داشتند. یکی از ترک‌ها که هنوز هم با او ارتباط داریم ما را با خودش به ماهی‌گیری برد و برایمان ماهی هم درست کرد. بعضی‌هایشان زبان انگلیسی‌شان خوب نبود؛ اما با کمک نرم‌افزار‌های روی تلفن‌همراهشان متوجه حرف‌هایمان می‌شدند. در ترکیه با دوچرخه‌سواران اروپایی آشنا شدیم که توریست بودند به آن‌ها پیشنهاد دادیم به ایران سفر کنند. سعی کردیم تا جایی که امکان دارد کشورمان و جاذبه‌های گردشگری‌اش را به آن‌ها معرفی کنیم.»

ثبت نام در سامانه جهانی دوچرخه‌سواران

این زوج دوچرخه‌سوار در این سفر با دو سامانه جهانی آشنا می‌شوند که در آن دوچرخه‌سواران هر کشور نام و مشخصاتشان را ثبت می‌کنند و هر کدامشان که به شهر یا کشوری سفر می‌کند پیش از سفر با دوچرخه‌سواران آن موقعیت از طریق این دو سامانه ارتباط می‎‌گیرد و علاوه بر گرفتن اطلاعات لازم، گاه میهمانشان می‌شود. این زوج با ثبت‌نام در این دو سامانه هم تاکنون بار‌ها میهمان دوچرخه‌سواران در کشور‌ها و شهر‌های دیگر شده‌اند و هم بار‌ها میزبان آن‌ها در مشهد بوده‌اند. چنان‌که آن‌ها توریست‌های دوچرخه‌سوار اسپانیایی و فرانسوی را دعوت کرده و میزبانشان بودند.
 
سفر ترکیه برای شراره و سعید تجربیات زیادی به دنبال داشت. برایشان جالب بود که ترک‌های این کشور ایران را تنها با یکی دو اسم از چهره‌های سیاسی می‌شناختند و از فرهنگمان چیز زیادی نمی‌دانستند. حتی به گفته شراره بار‌ها از مردم ترکیه شنیده بود که می‌گفتند می‌دانند نزدیکی زیادی با کشورمان دارند و خواهرخوانده ایران محسوب می‌شوند؛ اما نمی‌دانند این شباهت در فرهنگ تا چه اندازه است. این زوج در سفر به ترکیه و گرجستان کوشیدند سفیر فرهنگی کشورمان باشند و مردم این دو کشور را بیشتر با فرهنگ و آداب و رسوممان آشنا کنند.

تلاش برای رفتن به سفری طولانی

شراره و سعید به مشهد که برگشتند به دنبال راهی برای رفتن به سفری طولانی بودند به این فکر افتادند که از طریق شهرداری این راه برایشان هموار شود تا از نظر معنوی آن‌ها را پشتیبانی کند. آن‌ها طرح سفیر صلح و دیپلماسی شهری را پیشنهاد دادند و جزئیات طرح را نوشتند و به شورای عالی ورزش مشهد تحویل دادند. سعید در این‌باره می‌گوید: «در این طرح می‌خواستیم به مدت یک سال به دور اروپا با دوچرخه سفر کنیم. در شهرداری موافقت‌های لازم را گرفتیم و از شورای برون مرزی وزارت ورزش و جوانان هم مجوز گرفتیم؛ اما برای گرفتن ویزای شینگن به مشکل برخوردیم و نتوانستیم ویزا بگیریم؛ به همین دلیل برنامه را عوض کردیم. برنامه این شد که به مدت ۶ ماه به جنوب شرق آسیا سفر کنیم. برای گرفتن ویزا هم خودمان پیگیری کردیم. ویزای دو کشور را گرفتیم و با خودمان فکر کردیم بقیه کشور‌هایی که در مسیر است در حین سفر پیگیری می‌کنیم و می‌گیریم. بنا شد به مالزی، تایلند، لائوس، ویتنام و چین سفر کنیم.» آن‌ها هوایی به تهران رفتند و از آنجا با هواپیما عازم کوالالامپور پایتخت کشور مالزی شدند. شراره این‌طور توضیح می‌دهد: «از فرودگاه تا شهر کوالالامپور ۸۰ کیلومتر فاصله بود که با دوچرخه طی کردیم. به باران موسمی مالزی عادت نداشتیم. آنجا هم مدام بارانی بود. خاطرم هست در مسیر رسیدن به کوالالامپور موتوری‌ها که تعداد زیادی هم بودند موتورهایشان را کنار جاده پارک کردند و از کوله‌هایشان لباس سرهمی یا یکسره‌ای به تن کردند ناگهان باران تندی شروع به باریدن کرد. ما چنین امکاناتی به همراه نداشتیم در جاده برای چنین مواقعی سایبان زده بودند تا به اولین سایبان برسیم حسابی خیس شدیم.»
 
سعید خاطره‌ای را برایمان تعریف می‌کند: «پیش از رسیدن به شهر هوا تاریک شد. ما هم از کنار جاده حرکت می‌کردیم. موتورسوار مالزیایی ما را تا رسیدن به شهر همراهی کرد. او به دلیل اینکه خودرو‌ها با ما تصادف نکنند سرعتش را با ما هماهنگ کرد و همراهمان بود. مالزیایی‌ها وقتی می‌فهمیدند ما مسلمان هستیم احترام بیشتری برایمان قائل می‌شدند. بنا بود با شهردار شهر کوالالامپور در طرح سفیر صلح دیداری داشته باشیم و هدیه‌ای از طرف شهردار مشهد به او تحویل بدهیم؛ اما این شهر به دلیل جشن‌های خاص اقوام ساکن در مالزی دو هفته تعطیل بود و ما موفق به دیدن شهردار نشدیم. بنا شد هدیه را سفارت ایران به شهردار این کلانشهر تحویل بدهد. در این سفر‌ها ما معطل گرفتن وقت قبلی نمی‌شدیم، چون هماهنگ شده بود که سفارت ایران دیدار‌ها را هماهنگ کند.»
آن‌ها اغلب شب‌ها را در مساجد باشکوه شهر‌های مالزی سر می‌کنند و مردم هم بیشتر شب‌ها از آن‌ها پذیرایی می‌کردند. آن‌ها در شهر‌های کوچک و بزرگ مالزی رکاب می‌زنند تا به شهر مرزی تایلند می‌رسند.
سعید این‌طور روایت می‌کند: «ورود به تایلند هم بدون مشکل انجام شد. مردم تایلند بسیار مهربانند همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت که ویروس کرونا برنامه‌هایمان را به هم ریخت. در شهر ستون مریض شدم و تب و لرزم شروع شد. همسرم تصور می‌کرد کرونا گرفته‌ام.»
 
شراره بین حرف همسرش می‌آید و می‌گوید: «می‌ترسیدم در کشور غریب همسرم را قرنطینه کنند. دو دوچرخه و کلی بار همراه داشتیم نمی‌دانستم در این شرایط باید چه کار می‌کردم. در شهر کوچکی بودیم با مسکن سعید کمی روبه‌راه شد و به سمت شهر بزرگ‌تری حرکت کردیم. در بین راه سعید مفاصلش درگیر شده بود و قادر به رکاب زدن نبود. چاره‌ای نبود جز اینکه به درمانگاه برویم آنجا به تصور اینکه کروناست از ما فاصله گرفتند و مسکنی به سعید دادند و از ما خواستند به شهر دیگری برویم.»
از شهر ترانک که خارج می‌شوند سعید پادرد زیادی دارد بالاخره تصمیم می‌گیرند به بیمارستان بروند. بعد از آزمایش مشخص می‌شود کرونایی در کار نیست و علت این تب و درد مفاصل نیش پشه‌ای به نام دونگی است. سعید توضیح می‌دهد: «می‌خواستند من را بستری کنند، چون باید هر روز صبح آزمایش می‌دادم هزینه بستری شدن زیاد بود از آن‌ها خواستیم در گوشه‌ای از بیمارستان چادر بزنیم و من هر روز صبح برای آزمایش بروم. آن‌ها قبول کردند. ما ۳ روز در بیمارستان ماندیم؛ اما، چون از برنامه‌هایمان عقب افتاده بودیم راهمان را ادامه دادیم.»
 
این زوج در شهر بانکوک پایتخت تایلند هم موفق نمی‌شوند شهردار این کلانشهر را ملاقات کنند، چون آن زمان وضعیت ایران در زمینه کرونا پرخطر بود و ایران جزو ۱۰ کشور پرخطر دنیا محسوب می‌شد. شهردار به همین دلیل با دیدار سعید و شراره به عنوان سفیران صلح شهرداری مشهد موافقت نکرد.

 
 

لائوس و مقبره شیخ احمد قمی

آن‌ها یک هفته در بانکوک اقامت می‌کنند تا ویزای لائوس را بگیرند. آن‌ها در تایلند به شهر تاریخی آیوتایا سفر کردند. شهری که مقبره شیخ احمد قمی در آن قرار داشت. شراره توضیح می‌دهد: «در این شهر بافت تاریخی به خوبی حفظ شده بود. به توریست‌ها دوچرخه کرایه می‌دادند تا شهر را با دوچرخه بگردند و در قسمت‌های تاریخی شهر استفاده از خودرو ممنوع بود. دورتا دور شهر رودخانه بود. شهر‌های مختلفی را دیدیم تا به مرز تایلند به لائوس رسیدیم با اینکه ویزای این کشور را گرفته بودیم؛ اما در مرز با خبر شدیم به دلیل کرونا این کشور شرایط سختی گذاشته یعنی هر توریستی که وارد این کشور می‎شد باید دو هفته خودش را قرنطینه می‌کرد به همین دلیل با شهرداری و سفارت هماهنگ کردیم و از تایلند با هواپیما به ایران برگشتیم.» شراره در پایان صحبت‌هایش سفر با دوچرخه را مدلی از گردشگری پایدار می‌داند که کمترین ضرر را به طبیعت می‌زند و اقتصاد در روستا‌ها و شهر‌های کوچک را تقویت می‌کند. این زوج امیدوارند در این‌باره شرایط بهتری برای سفر مهیا شود.
این زوج این روز‌ها مانند هر ایرانی دیگری روز‌های کرونایی را تحمل می‌کنند تا شرایط عادی شود و دوباره سفرهایشان را از سر بگیرند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->